تابلو آرزوها

ساخت وبلاگ
قرار بود حقوق ثابتم ماهی ۱۵ تومن باشه، چند روز بعدش شد ۱۲ تومن، الان که بیشتر از یک ماهه صبح تا شب مث سگ دارم جون می‌کنم براشون کرده ۱۰ تومن، فعلا هم قراردادو امضا نکرده، امشب قراردادو بهم داده میگه اینجور کن اونجور کن، گفتم اوکی، ورق زدم دیدم ۱۲ تومن رو خط زده با مداد نوشته ۱۰ تومن. قلبم وایساد، چیزی نگفتم. برگشتنی رفتم توو محوطه تئاتر شهر نشستم سیگار دود کردم، سیگار برای یه آدم میگرنی اونم وقتی دچار حمله میگرنی شده مثل نمک پاشیدن رو‌‌ زخم بازه. به مردم‌ نگاه می‌کنم، مخصوصا دختر پسرای جوون و حشری، چقدررر توو کفید، منم قدیما مجرد بودم، (هرچند الانم فقط دو روز توو هفته متاهلم که اونم...، بیخیال...) منم حالم خراب می‌شد، منم اذیت می‌شدم، منم... ولی اگه با کسی بیرون می‌رفتم اینجور نمی‌رفتیم توو حلق همدیگه، فقط مونده لخت شن همونجا کارشونو انجام بدن، بدم میاد. یکی میاد کنارم میشینه، یه پسر درب داغون، سیگار میذاره دهنس و شروع میکنه جیباشو میگرده، دلم میخواد اگه دنبال فندکه از من بخواد، که فندکمو بدم مال خودش باشه و بگم «ببخشید، جز این چیزی برای بخشیدن ندارم» اینقدر قیافه و حال و روزم‌ تخمیه که شاید ترسیده ازم آتیش بخواد، محل سگ بهم نمیذاره و میره، منم میرم، لیکن توو فکر... فکر می‌کنم و فکر می‌کنم... دارالترجمه جردن اون اواخر بهم گفته بودن برم پیششون حضوری کار کنم، گفتم «نه جای دیگه منو خواستن، دیگه هم کار نفرستید»، شاید زنگ بزنم بگم «میام، با سر هم میام» شاشیدم توو دفاع از حقی که موکلات فقط آدمای پولدار مفت‌خور طلبکارن، کلا شاشیدم توو وکالت. شاشیدم توو ریسرچرگری که مزد همه زحمتا و تلاش و تمرکزت ماهی ده تومن باشه، شاشیدم توو دکتری، شاشیدم توو زبان، شاشیدم توو این شب که اینقدر تاریک و تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 53 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 20:02

درو که باز کردم دیدم یه خانوم تپل داره از دسشویی میاد بیرون. قرار بود من برم، ولی اون اومد، یه نیم‌چه سورپرایزی شدم. پنجره‌ها رو باز گذاشته بود، گفتم «چرا نگفتی قاطی اون کارتونا کشک بادمجون مونده‌س؟» گفت «تازه آشغال مرغ هم توشون بود». پس گویا یک هفته کنار کثافت مرغ و کشک‌بادمجون لجن‌شده زندگی کردم.میپرسه «توروخدا راستشو بگو، من واست جذابیت جنسی ندارم؟», میگم: «هیچکس برای من جذابیت جنسی نداره». می‌ترسه با پلنگای شرکت بریزم رو هم. آخرین کسی که بهش حس پیدا کردم شخص شخیص خودش بود. اگه آخرین نفر اون نبود الان توی زندگیم اون نبود. زندگی وقتی زندگیه که آخرین نفری که بهش حس داشتی کنارت باشه. اگه اونی که کنارته آخرین نفر نبوده باشه، مصیبته. یا اگه آخرین نفر کنار یکی دیگه باشه، اینم عزاست. زندگی ما فاکتورهای یک زندگی خوب رو داره، ولی اصلاااا زندگی خوبی نیست... تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 70 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 12:40

یک هفته‌س کشک بادمجون رو اوپن کنار وسایلیه که قراره آخر این هفته یا هفته بعد ببرم براش، بوی گندش خونه رو برداشته، روز آخر که میرفت گفت کارتونای این قسمت اوپن رو زودتر ببر بریز توو زباله‌ها ولی اهمیت ندادم، چطور اهمیت بدم؟ امشب دلیلش رو فهمیدم. بوی گند...کلی کارتن پر ریخته وسط خونه، انگار هر لحظه قراره اثاث کشی کنم. به عبارتی ریده توو کل خونه، اندازه یک هفته غذا درست کرد اما اندازه یک سال ظرف کثیف برای من به یادگار گذاشت.امروز هفت و نیم صبح از خونه زدم بیرون، برگشتنی نه و نیم شب رسیدم خونه. مسیر و شلوغی مترو و بی ار تی آزارم میده. یکی رو تازه آوردن، چقدررررر حرف میزنه، از من بزرگتره، اما حررررراف... گاهی فک میکنم چیزی زده ولی از چیز زدن تنها علائمش پرحرفیه. خودم کم‌حرف و عاشق آدمای کم‌حرفم بودم ولی عاشق پرحرف‌ترین شخصیت زندگیم شدم و باهاش ازدواج کردم.طبقه پایین تازه ازدواج کردن، دیشب صدای شیطونیشون تا دو نصف شب نذاشت بخوابم، الانم صدای دعواشون بلند شده و نمی‌ذاره بخوابم. تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 257 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 19:35